کاش حسین سهری مدیرم بود...
.
اطلاعات کاربری
درباره ما
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

به یاد یکی از بهترین مدیران گیلان و ایران؛

کاش حسین سهری مدیرم بود...

(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)

بعضی آدم‌ها هستند که فقط مدیر نیستند، بلکه خودشان یک مکتب‌اند. نامشان که می‌آید، حتی سال‌ها بعد از رفتن‌شان، اتاق‌ها روشن‌تر می‌شود، دل‌ها گرم‌تر، و آدم احساس می‌کند هنوز هم می‌شود به انسانیت در مدیریت امیدوار بود.

حسین سهری از همان آدم‌ها بود. مدیری که اگر روزی اسمش روی در اتاق شما می‌درخشید، می‌دانستید اتفاقی افتاده. اتفاقی فوق العاده خوب.

او فقط یک مدیر نبود؛ ستون یک سازمان بود. آدمی که وقتی وارد مجموعه‌ای شد، نه فقط جایگاه آن سازمان را بالا برد، بلکه شأن و اعتبار کارکنانش را هم بالا کشید. هر کسی که زیر دستش کار کرده بود، می‌دانست که احترام، در آن اداره یک اصل است، نه یک شعار.

آدم‌ها برایش مهم بودند. نه فقط به‌عنوان کارمند، بلکه به‌عنوان انسان. و این فرق دارد. خیلی فرق دارد.

بسیاری از ما، فقط یک حقوقی می‌گیریم و ادامه می‌دهیم. اما در زمان حسین سهری، خیلی‌ها صاحب خانه شدند. انگار باور داشت که آدمی که دغدغه سقف بالای سرش را نداشته باشد، بهتر نفس می‌کشد، بهتر فکر می‌کند و بهتر خدمت می‌کند. و برای همین هم بود که پیگیر بود، جدی بود، و در عین حال چنان صمیمی که آدم فکر می‌کرد دارد با یک دوست قدیمی گپ می‌زند، نه با رئیس اداره.

رفتارش با کارمندان، خودش یک کارگاه مدیریتی بود. نه از آنهایی که در سالن‌های لوکس برگزار می‌شود، بلکه از آنهایی که زندگی واقعی را تغییر می‌دهد. وقتی کارمندی در ماموریتی مورد بی‌احترامی قرار می‌گرفت، حسین سهری تا لحظه عذرخواهی رسمی، همکاری با آن اداره،موسسه، شرکت یا هر جای دیگر را متوقف می‌کرد. نه از روی لجبازی، بلکه از روی اصل. اصلِ حرمت. و این اصل برایش شوخی‌بردار نبود.

خاطره زیاد است. آن‌قدر زیاد که اگر بخواهی بنویسی، باید سه جلد کتاب کنار دستت باشد. از آن خاطره‌ها که وقتی تعریفشان می‌کنی، کسی که حتی او را ندیده، با تمام وجود حس می‌کند که با چه آدمی روبه‌رو بوده‌ایم.

مثلاً آن کارمند که بیرون اداره کار گل و گیاه می‌کرد، و روزی دچار بحران مالی شده بود. خودش تعریف کرد که: سهری به‌صورت اتفاقی متوجه شد، بدون اینکه منتظر بماند، او را به اتاقش دعوت کرد، با همان آرامش و بزرگی همیشگی‌اش، گفت که قرارداد تامین گل‌های اداره را به او بدهند. دو ساله. نقد. مسئله‌ای که شاید برای خیلی‌ها فقط یک خبر بود، برای آن کارمند، مایه نجات بود. و فقط او نبود. خیلی‌ها با دست‌های باز سهری، دوباره قد کشیدند.

حسین سهری به‌واقع یک الگو بود. الگویی که نامش هنوز هم در بین کارمندان قدیمی با لبخند و احترام همراه است. حتی آن‌هایی که او را ندیده‌اند، از شنیدن کارهایش انرژی می‌گیرند. چون بعضی انسان‌ها، شبیه باران‌اند. بی‌صدا می‌آیند، می‌بارند، و می‌روند. اما زمین زیر پای آدم‌ها را سبز می‌کنند، برای همیشه.

کاش حسین سهری مدیرم بود.

کاش بیشتر مثل او بودند.

روحش شاد، یادش مانا.

#حسین_سهری

#مدیر_ایرانی

#مدیر

#گیلان

#مصاحبه

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه





:: بازدید از این مطلب : 5
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : شاگرد استاد
ت : پنج شنبه 26 تير 1404
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی